تبیان، دستیار زندگی
صحبتی در باب ادبیاتی که عامه به ناچار می پسندند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ماجرای عامه پسند و روشنفکرانه

صحبتی در باب ادبیاتی که عامه به ناچار می پسندند.

فرآوری: زهره سمیعی- بخش ادبیات تبیان
نوشتن



ما و فرقه گرایی های ما بجای ژانر داستانی!
ژانرها نمود تکثر علایق کتابخوانان‌اند. وجود ژانرهای ادبی در هر جامعه نشان می‌دهد که، اول، سلایق گوناگون وجود دارند و، دوم، برای این سلایق امکان دسترسی به کالای مطلوب خود نیز فراهم است. این‌که کدام ژانر پرمخاطب باشد یا در دوره‌ای، بر حسب تحول‌های گفتمانی، روی بورس بیاید بحث دیگری‌ست که پرسیدن از چند‌و‌چون و، نیز، نشان دادن سازوکارش بیشتر به حیطه‌ی تحلیل جامعه‌شناختیِ ادبیات راه می‌بَرَد و عجالتاً کار ما نیست. اما وضع حاکم بر میدان تولید ادبیِ ما بیشتر فرقه‌گرایی بوده. به جای سخن گفتن از ژانرها، دسته‌بندی‌ها و گروه‌سازی‌های ادبی داریم. اصول و قواعد ادبی نیستند که موجب تمایز آثار می‌شوند؛ پایگاه‌ها و نقاط استقرار نویسندگان‌اند که چنین می‌کنند. بنابراین، در دسته‌بندی‌های سطحیِ ادبیات داستانی،می‌شنویم که فلان اثر «روشنفکری»ست و آن‌یکی، احیاناً، «تجاری». این‌که چرا همچو دوگانه‌ای را باید ساخت و پذیرفت خودْ محل بحث است.
بنابراین، در روزگار ما، نه‌تنها کیفیات ادبیِ آثار موسوم به عامه‌پسند، که نقطه‌ی استقرارشان در میدان تولید ادبی نیز، به تبعیت از تغییر آرایش اجتماعی و سیاسیِ کشور، تغییر کرده. توسل به دوتاییِ عامه‌پسند/روشنفکرانه امروزه دیگر همخوان با اقتضائات زمانه نیست. اما، با این وصف، آیا باید هر پرت و پلای پرغلطی را که نه کیفیت ادبی دارد و نه سر ‌و ‌وضعی درخور، عامه‌پسند بخوانیم و، با این استدلال که راهگشای خواننده‌ی تازه‌کار است به متون جدی، حلواحلوایش کنیم؟ البته که نه. آن چه عموم مخاطبان عجالتاً عامه‌پسند می‌خوانند، آثاری‌ست از تبار ملودرام که در ترازی نازل نوشته و منتشر می‌شود و،در اصل، جز پرفروش بودن، که از آن هم مدتی‌ست دیگر نشانی نمانده، و سهل‌یاب بودنِ خط روایی و برخی مشخصات بوطیقاییِ دیگر نشانی از عامه‌پسندی ندارد. تمام تکثر دیدگاه‌ها و تنوع اقشار جامعه، فعلاً، به چهار عنوانِ عینِ‌همِ بلاخوردگان عشق و زخمدیدگان انتظار و زیباروی کوچه‌ی امین‌الدوله و امثالهم فروکاسته شده. با این‌ها کدام نوجوان آی‌پاد‌به‌دستِ از بدوِ تولد پای اینترنت نشسته یا –فرقی نمی‌کند– نوباوه‌ی درسخوانِ موقرِ در آرزوی قبولی در دانشگاه را می‌شود کتابخوان کرد؟ یحتمل هیچ‌کدام.
اصلا چرا باید بخوانیم؟
یک بار از یک نفر از همین کسانی که غصه‌ی کتاب نخواندن مردم را دارد بپرسید «مردم اصلاً چرا باید کتاب بخوانند؟» و پاسخ‌هایی مثل بالا رفتن سطح فرهنگ، افزودن بر تجارب عاطفی و انسانی، زیستن زندگی‌های گوناگون، «کتاب یار مهربان است» و خلاصه این قِسم پاسخ‌های درست اما کلیشه‌ای را نادیده بگیرد. گویا دیگر جوابی نمی‌ماند. این‌ها که برشمردیم البته فواید کتاب خواندن‌اند، اما علتش نیستند. شهروند ایرانی چرا باید کتاب بخواند، وقتی کتاب برایش کاری نمی‌کند؟ آنی که می‌خواهد سرگرم شود دسترسی به فیلم و DVD و شبکه‌های از‌ما‌بهتران دارد و آن دیگری که مشتاق یادگیری‌ست از اینترنت مقصودش را حاصل می‌کند. منطق بازار این است که تولید‌کننده باید محصولی را عرضه کند که دارای مزیت نسبی بر محصولات دیگر باشد. بازار کتاب ایران، علاوه بر مشکلات درونی و بیرونیِ پرشمار، چند سالی‌ست که باید با بازار جهانیِ چندرسانه‌ای رقابت کند.

شهروند ایرانی چرا باید کتاب بخواند، وقتی کتاب برایش کاری نمی‌کند؟ آنی که می‌خواهد سرگرم شود دسترسی به فیلم و DVD و شبکه‌های از‌ما‌بهتران دارد و آن دیگری که مشتاق یادگیری‌ست از اینترنت مقصودش را حاصل می‌کند. منطق بازار این است که تولید‌کننده باید محصولی را عرضه کند که دارای مزیت نسبی بر محصولات دیگر باشد. بازار کتاب ایران، علاوه بر مشکلات درونی و بیرونیِ پرشمار، چند سالی‌ست که باید با بازار جهانیِ چندرسانه‌ای رقابت کند.

خب، اما اگر منظور از عامه‌پسند آثار نویسنده‌ای مثل خالد حسینی‌ست که هم قواعد ژانر را می‌شناسد، هم اصول روایت را رعایت می‌کند، هم حرکت کردن روی مرز ظریف میانِ پرداختن به عواطف انسانی و سانتیمانتالیسم را بلد است و، سرآخر، هم میخکوب کردن خواننده پای داستان را (به قول برخی گزارشگران) شگرد دارد، بله، آن حرف دیگری‌ست.
جامعه ی آرمانی
اوضاعی را تصور کنید که در آن صنعت نشر ایران را بشود به‌واقع صنعت دانست و انتشارات را نهادی غیردولتی که قادر است دخل و خرجش را هماهنگ کند و به لحاظ مالی سر پای خودش بایستد. در این آرمانشهرِ تصوری، ترجمه و انتشار کتاب‌های پرخواننده‌ی غیرفارسی در انحصار انتشاراتی‌ست که قادر است با صاحب امتیاز اثر به توافق برسد و دیگر خبری از برخی بنگاه‌های خرده‌پای نشر که آب را گل‌آلود می‌کنند نیست. آن‌وقت است که می‌شود امیدوار بود بخشی از سود حاصل از تولید محصول باکیفیت صرف سرمایه‌گذاری بر کار نویسنده‌ی مستعد شود؛آن‌وقت است که ناشر می‌تواند، به جای در پی گرفتن سیاست هرچه پیش آید خوش آید، به سیاقی عمل کند که پیش‌تر انتشارات فرانکلین مرحوم یا امیرکبیر سابق یا برخی انتشارات دیگر تا حدی پی می‌گرفتند، و دست به عملی بزند که آن را «فرهنگ‌سازی» می‌گویند؛ آن‌وقت است که ناشر می‌تواند با نظارت خبرگانِ عرصه‌ی نگارش، یعنی ویراستاران (در معنای فرنگیِ کلمه البته)، پروژه تعریف کند، اثر سفارش بدهد و به نویسنده‌ی آزموده مبلغی درخور بپردازد. به گمانم، تنها آن‌وقت است که می‌توان امیدوار بود جای دوگانه‌ی منسوخ روشنفکرانه/عامه‌پسند را ژانرها بگیرند؛ تنها در آن زمان است که صداهای متنوعِ مردم هم صداهای متنوعی در بطن ادبیات خواهد یافت.و آن البته روزگاری‌ست که نویسندگی از تفننی روشنفکرانه به حرفه‌ای واقعی بدل خواهد شد.



منبع: مجله آزما- میلاد کامیابیان