دستخط خوانا
مروری اجمالی بر شعر محمدحسن جمشیدی در کتاب ”دستخط“
اما آن سوال اساسی را باید از تمام شاعران این مجموعه ”شعر معناگرا“ پرسید. باید پرسید کدام گرایش به کدام معنا؟
در دههی 1920، در آمریکا، مدل مو و لباس زنی که تنها سه فیلم بازی کرد و بعد هم به شکل مشکوکی مُرد، تبدیل به الگویی برای دیگر زنان بازیگر و بعد از آن زنان آمریکایی آن دهه شد. این ماجرا، در نزدیکترها و دورترهای زمانی و مکانی نمونههای فراوان دارد. انسان نشان داده که به پیروی و الگو برداری علاقهای دیرینه و گسترده دارد. در شعر هم همین است. اصلا سبکها، پس از تجمیع فنی و محتوایی عدهای در حدودی نسبتا معلوم و پس از آن با تبیین و تشخیص آن حدود توسط عدهای دیگر، بوجود میآیند. و حالا در شعر فارسی امروز ما، چیزی در حدود شعرهای فاضل نظری در حال شکل گرفتن است. چند مجموعهی شعر که تاثیر فاضل نظری بر آنها در ابعاد مختلف قابل مشاهده است، در انتشارات سورهی مهر چاپ شده است. خودشان اسم "شعر معناگرا" را انتخاب کردهاند. اسمی پر طمطراق اما بیخاصیت. اما مجموعه شعرهایی قابل اعتنا. یکی از آنها، "دستخط" به شاعری محمدحسن جمشیدی است.
باید از سادهترین تا سختترین امکانات فنی برای تعبیهی زیبایی و معنا بهره برد. فیالمثل همین ردیف و قافیه در شعر موزون، امکان کمی نیست. بسیاری اوقات ردیف و قافیه صرفا بندی اجباری به پای شاعرند و این یعنی نه لذت زیبایی و نه جافتادگی معنی. اما آقای جمشیدی حوصلهی کشف و کاربست ردیف و قافیه به شکلی کمتر دیده شده را دارد.
جز غم عشقت کسی کام مرا شیرین نکرد/ چای تلخ روضه هایت کار خود را میکند
تیر باران در نهایت کار خود را میکند
با همین تمهید ردیفنوازی، از زبان عامه قرض میگیرد و با کنایه و استعاره، مفهومی بلیغ را به نظر ما میرساند. آرام و ساده.
خواستی روز و شب از عشق بگویی اما
پاسخات چوبهی دار است، ببین کی گفتم!
اما آن سوال اساسی را باید از تمام شاعران این مجموعه ”شعر معناگرا“ پرسید. باید پرسید کدام گرایش به کدام معنا؟ چگونه میشود به معنایی گرایش داشت؟ شعرای دیگر به نا-معنا گرایش دارند که شما اینگونه خود را از آنها تمییز میدهید؟ احتمالا منظورتان معنویتگرا باید باشد، که هرچند بهتر از عبارت معناگراست اما، همچنان به درد نمیخورد
تا آنجا که من دیدهام تشبیهات مرکب، یکی از صناعات پر کاربرد این طیف شعری است. آنها در وقت تشبیه به این راضی نمیشوند که معشوق را به ماه تشبیه کنند. بلکه ترجیح میدهند با پیچیدگی بگویند "مثل عکس رخ مهتاب که افتاد در آب (فاضل نظری)" یادت با من است! و این پیچیدگی امکان کنکاش و کشف بیشتری به مخاطب میدهد و خب همین لذت را گسترش میدهد.
مثل مردابی که عکس ماه را گم کرده است/ ساکت و آرامی اما فکر دریایی هنوز
نه یک مرداب معمولی، مردابی که آدم پنداشته شده و عکس ماه را گم کرده و در سکوت به دریا فکر میکند. این قیود در تشبیه ما را دیرتر به تصویر میرساند و این تاخیر در دریافت؛ خود لذیذ است. حالا البته من خیلی هم مرداب بودن و گم کردن عکس ماه و در فکر دریا بودن را مرتبط به هم نمیفهمم. قوتی و ضعفی!
پرداخت استعاری مضامین مذهبی، احساس خوبی ایجاد میکند، نیز میتواند به نفع فرار از چاه تاریخ مصرف باشد برای شعر.
اگر این قوم به خون تشنه سر آب فرات/
لج نمیکرد و نمیخواست دکان باز کند
اما آن سوال اساسی را باید از تمام شاعران این مجموعه ”شعر معناگرا“ پرسید. باید پرسید کدام گرایش به کدام معنا؟ چگونه میشود به معنایی گرایش داشت؟ شعرای دیگر به نا-معنا گرایش دارند که شما اینگونه خود را از آنها تمییز میدهید؟ احتمالا منظورتان معنویتگرا باید باشد، که هرچند بهتر از عبارت معناگراست اما، همچنان به درد نمیخورد. همهی این سوالها مقدمهای بود که بپرسم: دارند بالای چشمه سر میبرند و شما این پایین نشستهاید و میگویید آب را گل نکنیم؟ احمد شاملو میگفت اگر دستم به سهراب میرسید این سوال را از او میپرسیدم. حالا، دست ما، دست این نوشته، که به شما میرسد. عرض میکنیم این جامعه، این شهر، این مملکت، این جهان و آنچه در اوست همه چیزش گل و بلبل است که شما هیچ دادی نمیزنید و زخمی بر نمیدارید؟ اگر مردم و دردهایشان مسئلهتان نیستند پس باید به کدام توجیه حرف و هنرتان را خریدار باشند؟ نمیشود به جای معناگرا ، آرمانگرا، اصلاحگرا باشید؟ ما و زندگیمان کجیهایی داریم وکاستیهایی، نمیشود اینها را داد بزنید؟ نمیشود به داد ما برسید؟ به درد ما بخورید؟منبع: تسنیم