تبیان، دستیار زندگی
شل سیلوراستاین» از مشهورترین چهره های ادبیات است، اما شاید کمتر کسی بداند او زمانی در استادیوم های بیسبال هات داگ می فروخت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ناگفته های زندگی «شل سیلوراستاین»

«شل سیلوراستاین» از مشهورترین چهره های ادبیات است، اما شاید کمتر کسی بداند او زمانی در استادیوم های بیسبال هات داگ می فروخت.

بخش ادبیات تبیان
ناگفته های زندگی «شل سیلوراستاین»

کاریکاتور «سیلوراستاین» در تست روانشناسی

یکی از کاریکاتورهای معروف «سیلوراستاین» برای تعیین اندازه خوش بینی افراد در تست های روانشناسی مورد استفاده قرار می گرفت. در این طرح، دو زندانی به یک دیوار در اتاقی مسقف زنجیر شده اند و به وضوح هیچ راهی برای فرار وجود ندارند، اما یکی از آن ها می گوید: نقشه من آینه...

سال 1961 در مصاحبه ای نظر این هنرمند را درباره این اثر پرسیدند و او در پاسخ گفت: تو کاری را ساده انجام می دهی و همه شروع می کنند معانی عمیق از آن درآوردن. اگر آن ها دوست دارند این کار را انجام دهند، از نظر من مشکلی ندارد. همه تست های «رورساچ» را دوست دارند.

بنابراین به نظر می رسد واکنش های دوقطبی به «درخت بخشنده» که طی سال های گذشته تفاسیر جدیدی پیدا کرده، او را سرگرم می کرده است.

«عمو شلبی»؛ فروشنده هات داگ

در همان مصاحبه از «شل» پرسیده می شود که از کار کردن در استادیوم های ورزشی به عنوان فروشنده هات داگ، چه تجربه ای به دست آورده است. او جواب می دهد: فهمیدم که خردل دوست دارم و مردم نان داغ دوست دارند. این را می دانستید؟ اگر اول نان را بخار بدهید، آن ها بیشتر خوش شان می آید.

همکاری با خواننده مشهور

شاید از همکاری «سیلوراستاین» با «جانی کَش» در نوشتن ترانه «پسری به نام سو» خبر داشته باشید، اما همکاری این شاعر، کاریکاتوریست و ترانه سرا با چهره های موسیقی فولک فراتر از این رفته بود. «عمو شلبی» به خاطر کارهای برجسته اش در حوزه موسیقی، جایزه مهم «گِرَمی» را از آن خود کرد و نامزد اسکار شد. «پسری به نام سو» ترانه معروفی است که جایزه «گرمی» سال 1970 را برای «استاین» به همراه آورد.

چهره هایی چون «مریل استریپ»، «لورتا لین» و «ویلی نلسون» تصنیف هایی را از او خوانده اند.

یادگیری زبان ژاپنی

«دیوید ممت» نمایشنامه نویس مطرح آمریکایی در متنی که به مناسبت درگذشت «سیلوراستاین» در «پاریس ریویو» منتشر کرد، نوشت: سیلوراستاین یک خودآموز بود که به دانش، به خاطر خودِ دانش عشق می ورزید.

این شاعر و کاریکاتوریست سال 1950 که در ارتش آمریکا خدمت می کرد، زبان ژاپنی را فراگرفت. او در آن دوران در نشریات نظامی کاریکاتور سربازان را می کشید و داستان های آن ها را روایت می کرد.

تنفر از پایان خوش

شاید معروف ترین مثال برای علاقه نداشتن «سیلوراستاین» به پایان های تروتمیز و شیرین، کتاب کودکانه اما پرابهام «درخت بخشنده» باشد. این داستان درباره پسرکی است که در طول عمرش نیازهایش را از یک درخت تأمین می کند و درخت با خوشحالی هرچه را دارد در اختیار او می گذارد...

در حالی که بسیاری از کودکان عاشق بازیگوشی های کودکانه کتاب «درخت بخشنده»  هستند، بعضی از بزرگسالان آن را تصویر ناخوشایندی از رده سنی خود می دانند. اما نگاه کاریکاتوریست این اثر کمی از این فضا دور است: بچه ای از من می پرسد که چرا شادی ای را که دارید درباره اش با من حرف می زنید ندارید و به این فکر می کند که در پایان داستان لذت از او گرفته شده و دیگر بازنمی گردد. داستان «درخت بخشنده» فقط یک رابطه دوطرفه است، یکی می دهد و دیگری می گیرد.

«عمو شلبی» بی خانه و ماشین

«سیلوراستاین» شاید به کل دنیا سفر کرده باشد، اما هرگز ماشینی نداشت. این به معنای بی پول بودن او نبود، برژس او به خاطر همکاری با نشریات معروف و نوشتن کتاب هایی بسیار محبوب، میلیونر شده بود. خودداری او از خرید خودرو، در اجتناب او از حس مالکیت ریشه داشت.

«ممت» که دوست نزدیک او بود، درباره اش نوشته است: او به تنهایی در خانه های متعدد زندگی می کرد و بدون هیچ دلیل مشخصی از این خانه به خانه دیگر نقل مکان می کرد. فکر می کنم گاهی او احساس می کرد الان دیگر وقت رفتن است.

یکی از خانه های او یک خانه قایقی در «سائوسالیتو»ی کالیفرنیا بود که خود «استاین» درباره اش به نشریه «پابلیشرز ویکلی» گفت: من آزادم که هرجا را ترک کنم ... و هرجا دلم می خواهد بروم، هر کاری دوست دارم انجام بدهم. من معتقدم همه باید همین طور زندگی کنند. به هیچ چیز و هیچ کس وابسته نباشید، مرد، زن، بچه، سگ. من دلم می خواهد همه جا بروم، همه چیز را ببینم و بشنوم. تو می توانی از دیدن چیزهایی شگفت انگیز که در زندگی وجود دارد، دیوانه شوی.

*****

«شل سیلوراستاین» با نام کامل «شلدون آلن سیلوراستاین» 25 سپتامبر 1930 در شیکاگو متولد شد. او هرگز نمی خواست برای بچه ها بنویسد و با اصرار یکی از دوستانش که نویسنده کودکان بود، به دنیای ادبیات کودک پا گذاشت و سبکی جدید را بنیان نهاد.

از کودکی استعداد ذاتی خاصی در نقاشی و نوشتن داشت. خودش بعدها در جایی می نویسد که این دو کار یعنی نقاشی و نوشتن، تنها اموری بودند که او در آن ها موفق بود.

داستان های او به زبان های مختلف ترجمه و از سوی ده ها میلیون کودک در سراسر جهان خوانده می شوند. او در برخی از کتاب های کودکان، به ویژه در کارهای آغازینش خود را با نام «عمو شلبی» معرفی کرده است.

این نویسنده در یکی از مصاحبه هایش گفته است: وقتی 10-12 سالم بود، ترجیح می دادم یک بازیکن بیسبال باشم تا این که با دخترها وقت بگذرانم. اما من نه بازیکن خوبی بودم و نه می توانستم خوب برقصم. پس شروع کردم به طراحی و نوشتن .خوشبختانه کسی را نداشتم که تحت تاثیرش قرار بگیرم و کارش را کپی کنم. من شیوه خاص خودم را داشتم. آثارم را بدون شناخت از «تربر»، «پرایس» و «بنچلی» خلق کردم. حدود 30 سالم که بود کارهای آن ها را برای اولین بار دیدم.

شکوفایی استعدادهای سیلوراستاین به دوران قبل از خدمت در ارتش آمریکا در دهه 50 برمی گردد. او در ژاپن و کره مستقر شد. امروز اگرچه او را به عنوان شاعر و نویسنده کودکان می شناسند، اما آثارش میان بزرگسالان نیز بسیار محبوب هستند.

در دهه 1950 و 1960 از طرف مجله ای که در آن کار می کرد به نقاط مختلف جهان سفر کرد و رهاورد سفرهایش را در یک کتاب جمع آوری کرد. دهه چهارم زندگی اش را سپری می کرد که با تشویق ویراستارش اقدام به سرودن شعرهای کودکانه کرد.

«عمو شلبی» در عرصه تئاتر نیز حضور پررنگی داشت و در طول عمر خود بیش از 100 نمایشنامه تک پرده ای نوشت.

او روز 10 می 1999 بر اثر حمله قلبی درگذشت. «یک زرافه و نصفی»، «درخت بخشنده»، «کسی یک کرگدن ارزان نمی خواد؟»، «جایی که پیاده رو تموم میشه»، «نوری در اتاق زیرشیروانی»، «آشنایی قطعه گمشده با دایره بزرگ» و «با همه مخلفات» بخشی از آثار این هنرمند سرشناس هستند که به زبان فارسی ترجمه شده اند.


منبع: ایسنا