تبیان، دستیار زندگی

شعرهای روایی زن‌ها و شوهرها

دانیال حقیقی در یادداشتی بر کتاب «کولی با شکلات تلخ» به بررسی جستجوی عناصر خیال در این مجموعه داستان پرداخته است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :


 کتاب «کولی با شکلات تلخ»

یکی از گونه‌های ادبی که در سال‌های اخیر توانسته خودش را در بستر تولیدات ادبی ما، جا بیاندازد، طرح‌واره‌های داستانی است. به این معنی که طرح خودش یک هستی مستقل یافته و به عنوان تولید تمام شده‌ی ادبی به انتشار می‌رسد.

دیوید لینچ هنرمند معتبر آمریکایی، که خودش در این حوزه طبع‌آزمایی کرده معتقد است که طرح‌های روایی، مانند قطعات موسیقی هستند و باید با آن‌ها صرفا یک مواجهه‌ی حسی داشت و تلاش برای تفسیر و ساختاربندی آن‌ها اشتباه است. به این ترتیب ایجاز و کوتاهی، سایه روشن‌های زمانی و مکانی، سفیدنویسی و گشوده بودن متن به لحاظ معنایی می‌توانند از ویژگی‌ها و مولفه‌های یک طرح روایی قلمداد شوند که مواجهه مخاطب با آن یک درگیری عاطفی و احساسی است.

تجربه‌ی سندی مومنی هم در مجموعه داستان کوتاه «کولی با شکلات تلخ» در همین گونه باید دسته بندی شود. هرچند که دو داستان کوتاه تقریبا کامل و زیبا هم در این مجموعه هست: «هنوز ذکر یونس جواب می‌دهد!» و «زندگی خانوادگی در پنج پرده». اولی داستان زن جوانی است در آستانه سی‌سالگی که نه پشتوانه‌ی خانوادگی دارد و نه از طرف شوهرش حمایت می‌شود. و دومی قصه‌ی زندگی زیر سلطه‌ی مردانی است که هیچ درکی از دنیای زنان ندارند.

در داستان اول، شخصیت شوهر یا همان مرد داستان، با رذالت خونسردانه‌ای اعتماد به نفس همسرش را در هم می‌شکند و جلوی چشم او خیانت می‌کند. صحنه‌ی خیانت این داستان جدا تکان دهنده است و با شجاعت تصویر شده است. درواقع جزو معدود داستان‌های کوتاهی است که تا این اندازه وارد جزئیات کشف یک صحنه خیانت می‌شود.

زن تک‌افتاده‌ی داستان « هنوز ذکر....» شخصیت‌ خودساخته‌ای است که بعد از آمدن به شهر، با بافتنی بافی و خیاطی یک صنعت کوچک خانگی را اداره می‌کند و اتفاقا موفق هم هست اما خلاء عاطفی بزرگی دارد که درنهایت هم محکوم به ماندن و تحمل آن است. شاید بهتر است بگوییم که زن در انتهای داستان مجبور می‌شود آن را مانند یک نقص مادر ذاتی بپذیرد و به ما یادآوری کند که هرقدر هم که پشتکار داشته باشیم، مادامی که از طبقه متوسط نباشیم، هیچ‌کس عشق و عاطفه‌ی ما را نمی‌خواهد حتی نزدیک‌ترین کسان ما.

تجربه‌ی رنج از دست دادن موتیف کلی کتاب « کولی با شکلات تلخ» است. سرتاسر کتاب ما با شخصیت‌هایی رو به رو هستیم که برای حفظ موقعیت و اندک رفاهی که با خون دل به دست آمده، مدام در حال برنامه‌ریزی و تلاش برای اندوختن سرمایه اجتماعی در اجتماعات کوچک خودشان هستند: حیله‌های لطیف زنانه، محبت‌های بدون چشم‌داشت و از خودگذشتگی‌های هیستریک.

سایر داستان‌ها همانطور که در ابتدای این متن هم اشاره شد، بیشتر طرح‌واره‌های روایی هستند. داستان «کولی با شکلات تلخ» که یک طرح‌واره‌ شاعرانه از دو شخصیت کولی(مردی که بی‌سرزمین تر از باد و بی قید مدام در حال جابه‌جایی است) و باکره( دختر بی‌نام و نشانی که پابند همین شخصیت مسافر کولی شده) است، انگار از درون یکی از شعرهای احمد رضا احمدی بیرون آمده‌. در باقی داستان‌ها هم جستن زیبایی لابه‌لای لحظات روزمره و رخدادهای واقعا پیش پا افتاده نقش پررنگی دارند و سازنده چشم‌انداز نویسنده در داستان‌هایش هستند.

زن‌های بی‌نام سندی مومنی، که همه‌شان می‌توانند یک شخصیت‌ باشند و در عین حال هر کدام در شرایط متفاوتی در دل داستان‌های چند صفحه‌ای او جان گرفته‌اند، همگی از بی‌خبری مرد قصه نسبت به درونیات و طبیعت آسیب‌پذیرشان دلگیر و افسرده هستند. افسردگی حال و هوای غالب داستان‌های کتاب است. در کل نزدیکی مضامین و درون‌مایه‌های داستان‌های کتاب، یکی از نقاط منفی این مجموعه داستان کوتاه است. طوری که گاهی حس می‌شود بخش‌هایی از یک داستان بلندتر را بریده‌اند و قطعات را جداجدا نام‌گذاری کرده‌اند. شاید از همین بابت هم هست که چندان ماندگاری در ذهن خواننده پیدا نمی‌کنند.

غیر از این، مانند بیشتر زنان نویسنده در این سال‌ها، کمتر لحظه‌ای در کتاب پیدا می‌کنید که شعله‌ی نحیفی از شادی فضای سنگین داستان‌ها را دمی سبک کرده باشد. شاید فقط در داستان آخر کتاب « خاکستری آب نکشیده» که زن داستان روحیه‌ای قوی و شاد دارد و مانند نفس عمیق و راحتی است که خواننده در پایان کتاب می‌کشد.

نکته‌ی حائز اهمیت در نوشتن این قبیل طرح‌واره‌های روایی یا داستان‌های کوتاهی که از دل زندگی روزمره آدم‌های آسیب‌پذیر بیرون می‌آیند، این است که قطعا باید دارای یک جنبه‌ی شاعرانگی قوی باشند یا آنطور که در گذشته از آن با عنوان « صور خیال» در این گونه داستان‌ها نقش بسیار مهمی ایفا می‌کند. در کمتر داستان کتاب، ما می‌توانیم این صور خیال را تشخیص بدهیم و یا اگر هست، مثلا در داستان « نهنگ خوابم را دیده است!» شکل و محصول استعاره سازی نویسنده چندان که باید جان‌دار نیست و در ذهن ماندگار نمی‌شود.

نمادسازی‌های کتاب اما شاید جایی باشد که سندی مومنی از نظر خلاقیت ادبی نمره کافی را می‌آورد. سگ در کتاب حضوری قوی دارد و معنای چندگانه‌ای را هم نمایندگی می‌کند که رمزگشایی از آن چندان ساده نیست. مثلا در داستان «به خیالش سگی سیاه» سگ آشکارا نماد یک پیش‌بینی منفی در رابطه است اما همین نماد در داستان « تو همانطور که من خواب دیده بودم مردی» استعاره‌ای است از وفاداری. در موردی دیگر، موشِ داستان « خاکستری آب نکشیده» معانی پنهان و کنایه آمیزی را با خود وارد داستان می‌کند و شکار پایانی آن به دست شخصیت مرد، آشکار کننده جنبه‌های ناگفته‌ی رابطه شخصیت‌هاست و می‌شود از آن به عنوان یک نمونه‌ی خوب بهره‌گیری از نماد در یک وضعیت کنایه‌آمیز برای آموزش استفاده کرد.    

جز این، در کمتر داستان کتاب ما شاهد یک عنصر طبیعی، و یا یک رنگ هستیم که نویسنده با به کاربستن آن‌ها قدرت و هنرداستان‌نویسی‌اش را نشان داده باشد. شاید قوی‌ترین عنصر خیال در قصه‌های کوتاه سندی مومنی، بی‌سرزمینی و رها بودن شخصیت‌هایش است که با تحرک مدام آن‌ها به تصویر درآمده. زن‌های بلندنظری که گویا سال‌هاست بلندپروازی‌هایشان رنگ واقعیت به خود نگرفته اما دست از تلاش برنمی‌دارند هرچند که دست روزگار مدام می‌خواهد تا پاپندشان کند.

ذکر این نکته خالی از لطف نیست که کتاب صد صفحه‌ای سندی مومنی، با تیراژ 1100 نسخه با طرح جلدی از مجید کاشانی، از سوی نشر اسم وارد بازار کتاب شده است.


منبع: مهر