تبیان، دستیار زندگی

مخاطبان ما رمان تاریخی دوست ندارند

حسین سناپور می‌گوید: خوانندگان رمان ما بسیار محدودند و رمان تاریخی جزو پسندشان نیست.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حسین سناپور


این نویسنده درباره‌ی رمان تاریخی و جایگاه آن در ادبیات داستانی‌ کشورمان در یادداشتی نوشته است:

تا جایی که من یادم است کار فرهنگی، تا آن‌جا که دست‌کم به داستان‌نویسی و تاریخ‌نویسی مربوط است، در دهه‌ی شصت در کشورمان نیمه‌تعطیل بود. دلیلش هم روشن است: سیاست و درگیری‌های سیاسی شدیدتر و همه‌گیرتر از آن بود که کسی فرصت توجه به این چیزها را داشته باشد. این است که حالا عجیب نیست بگوییم چرا درباره‌ی خودِ انقلاب و همان دهه هم همان موقع به‌ندرت چیزی نوشته شد (این سال‌ها البته من کارهای متعدد چاپ‌شده و نشده‌ای در همین زمینه‌ها دیده‌ام). اما اگر درست به یاد داشته باشم، از دهه‌ی هفتاد کم‌کم توجه به تاریخ در کارهای پژوهشی دیده شد و روزبه‌روز هم بیش‌تر شد (چه در کتاب‌های مصاحبه با شخصیت‌های تاریخی و چه در خودِ تاریخ‌نویسی و چه در زندگی‌نامه‌ها). دلیلش هم ظاهراً چیزی جز این نبود که همه‌مان دیگر می‌خواستیم بدانیم پشت‌سرمان (چه در گذشته‌ی نزدیک مثلاً پنجاه‌ساله و چه گذشته‌های دور چندصد یا چندهزارساله) چه اتفاق‌هایی افتاده است که ما امروز در چنین وضعیتی هستیم. به نظرم بعد از دهه‌ی هفتاد ضرورت بازگشت به گذشته و فهم امروز از دریچه‌ی آن همه‌گیر و جدی‌تر از هر زمان دیگری شد و این تا امروز هم ادامه پیدا کرده است. اما طبیعی است که این توجه ابتدا از طرف تاریخ‌دانان و اهل پژوهش اتفاق افتاده باشد، یا حتا اهل سیاست. ادبیات (و هنرها هم) همیشه بیش از هر چیز به امروز توجه دارند و درگیر مسائل امروزی‌ترند. به همین خاطر همیشه امروز را بهتر از هر چیز می‌شود در ادبیات سراغ گرفت (و احتمالاً در هنرهای دیگر هم). با همه‌ی این‌ها آن پرسش (که گذشته‌مان چه بوده) برای اهل ادبیات هم روزبه‌روز جدی‌تر شد و حاصلش رمان‌هایی است که من حالا می‌توانم فقط بعضی‌شان را اسم ببرم. با این تذکر که این توجه تاریخی ابتدا به  اوایل انقلاب یا دوره‌ی پهلوی بود و بعد کم‌کم  تا حدودی به یکی دو قرن گذشته سرایت کرد. این توجه البته به‌طور طبیعی بیش‌تر در نویسندگان میان‌سال و بزرگ‌تر از آن دیده شده و می‌شود و نه نویسندگان جوان‌تر، که به‌طور طبیعی مسائل به‌روزتر و فوری و فوتی‌تری دارند (شوخی‌ای در میان بعضی نویسندگان است که می‌گوید وقتی طرف از چهل گذشت دیگر کم‌کم به فکر تاریخ و تاریخی‌نویسی می‌افتد). یعنی از کلیت رمان‌نویسی ما، که بسیار جوان است، نمی‌توان انتظار داشت سراغ تاریخ،‌ و آن هم تاریخ دور، بروند. اما گاهی هم البته استثناهایی هست، مثل «تو به اصفهان بازخواهی گشت» از مصطفی انصافی، و همین‌طور رمان «شب شاه‌کشان» از علیرضا شهبازین، که مربوط است به دوران کورش دوم و با نگاهی به پیچیدگی‌ها و رفتارهای سیاسی عوامل قدرت. از بازخورد کتاب آقای انصافی بی‌خبرم، اما نشنیده‌ام که توجه چندانی به آن شده باشد. می‌دانم به رمان «شب شاه‌کشان» هم باوجود داشتن قصه‌ی خوب و پرداخت حرفه‌یی توجهی نشد و حتا یک چاپش هم هنوز فروش نرفته است. مهدی یزدانی‌خرم هم با برش‌هایی کوتاه، به گوشه و کنار تاریخ‌مان در رمان‌هاش توجه کرده. الان به یاد ندارم که آیا دوستان جوان دیگر هم رمان‌های تاریخی نوشته‌اند یا نه، اما با وجود کم‌توجهی مفرط خوانندگان به این حوزه، آیا انتظار داریم باز دوستان جوان‌تر سراغ نوشتن رمان تاریخی بروند، آن هم درحالی‌که به‌طور طبیعی نباید تاریخ مشغله‌ی اول‌شان باشد؟ بگذارید به چند کتاب تاریخی دیگر اشاره کنم: رمان «شمایل تاریک کاخ‌ها» و داستان بلند «آتش‌بندان» خودم هم موضوع اصلی‌شان تاریخ است، گرچه با اشاراتی و نه با موضوع‌کردن یک شخصیت یا دوره‌ی خاص، اما به این دو کار هم (که در یک کتاب منتشر شده‌اند، به دلیل شباهت موضوعی) توجهی که من انتظار داشتم نشد. دو رمان هم آقای حمیدرضا صدر نوشته‌اند در چند سال اخیر («تو در قاهره خواهی مرد» و «سیصد و بیست و پنج») که گویا باوجود شهرت عمومی آقای صدر فقط به کتاب اول که مربوط به محمدرضاشاه بود توجه شده و این کتاب گویا الان باید چاپ چهارم باشد و کتاب دیگر گمانم چاپ دوم. این هم تازه در فروش است و نه در نقد و نظر. گمان می‌کنم آقای جولایی هم در بعضی از رمان‌هاشان توجه زیادی به تاریخ دارند، که راستش چون کتاب‌ها را نخوانده‌ام و احیاناً نقدهایی که بر آن‌ها نوشته شده، قضاوت چندانی درباره‌ی بازخوردهاش نمی‌توانم داشته باشم. امیرحسن چهلتن هم از نویسندگانی است که در یکی دو دهه‌ی اخیر خیلی جدی‌تر سراغ تاریخ نزدیک رفته (مثلاً در «تهران شهر بی‌آسمان»). اما چقدر بازخورد گرفته؟ گمان نمی‌کنم به‌اندازه‌ی وقت و انرژی‌ای که روی این موضوعات گذاشته، بازخورد گرفته باشد. رمان «کلنل» دولت‌آبادی هم (که مربوط به تاریخ نزدیک و سال‌های بعد از انقلاب است) می‌دانیم چه وضعی دارد و چطور جلوش گرفته شده. حتماً باز هم نمونه‌های دیگری از رمان‌های تاریخی هست که نویسندگان ما در این دو سه دهه نوشته‌اند، اما راستش و تا جایی که من دیده‌ام، هیچ‌کدام بازخورد قابل‌توجهی ندیده‌اند.


پس آیا باز هم همین‌ها و نویسندگان دیگر، جز انگیزه‌های شخصی، دلیلی دارند برای سراغ تاریخ رفتن؟ شاید بگویید که اشکال از داستان‌ها و کتاب‌هاست. حتماً این هم بی‌تأثیر نیست، اما آیا برای همه‌ی این کتاب‌ها؟‌ آیا هیچ کدام از کتاب‌های تاریخی و بهترین‌هاشان هم توانسته‌اند آن فروش و نقدهایی را داشته باشند که درام‌های شخصی و اجتماعی در این چند دهه داشته‌اند؟ حتا اگر از «شازده احتجاب» هم نام ببرید من خواهم گفت که آن هم به دلیل همین درام‌های شخصی و اجتماعی است و نه وجه کم‌رنگ تاریخی آن (چون در «شازده احتجاب» هم به اتفاق‌های مهم تاریخی برنمی‌خورید) بگذارید یک بار دیگر قضیه را از آن طرف ببینیم: آیا اصلاً میلی در خوانندگان ما هست برای خواندن رمان‌های تاریخی؟ من شک دارم. تاریخ و کتاب‌های تاریخی علاقه‌مندان محدود و نسبتاً مشخصی دارد که کنجکاوی‌ها و تحقیقات تاریخی‌شان را در خودِ کتاب‌های مستند تاریخی دنبال می‌کنند و براشان تاریخ جدی‌تر از آن است که برای دانستنش سراغ رمان‌های تاریخی بروند. این‌ها اصولاً خواننده‌ی رمان و داستان کوتاه نیستند. نیازهاشان هم به مقاطع مشخص تاریخی و موضوعات مشخصی معطوف است، مثلاً دوره‌ی قاجار، یا پهلوی، یا صفویه و مانند این‌ها. در نتیجه سراغ رمان‌هایی با موضوع نابه‌دلخواه‌شان نمی‌روند. خوانندگان رمان ما فعلاً بسیار محدودند و اغلب‌شان به گمان من در دو دسته جای می‌گیرند که رمان تاریخی جزو پسند هیچ‌کدام نیست؛ یعنی یا جوانانی هستند که مسائل به شدت شخصی و امروزی دارند، و کم‌تر از آن میان‌سالانی که بیش‌تر مسائل سیاسی و اجتماعی را دنبال می‌کنند و این‌ مسائل موضوع مورد علاقه‌شان است و همان را هم در رمان‌ها جست‌وجو می‌کنند. به نظر من تا زمانی که آدم‌های دوشغله و چندشغله فراغت کتاب‌خوانی پیدا نکنند و خوانندگان ما متنوع‌تر نشوند و کتاب‌های تاریخی خوانندگان خودشان را پیدا نکنند، نویسندگان تاریخی‌نویس و رمان‌های برجسته‌ی تاریخی نخواهیم داشت؛‌ چنان که مثلاً من دکترف یا گورویدال را از میان نویسندگان خارجی این‌چنین می‌دانم.

منبع: ایسنا