تبیان، دستیار زندگی

شاعران بزرگ ما جای شعر دلنوشته منتشر می‌کنند

بهزاد زرین‌پور، شاعر کشورمان معتقد است که شاعران بزرگ ما نیز دچار آفت ساده‌نویسی و ساده‌انگاری شده‌اند و به جای شعر در حال انتشار دلنوشته هستند و متن‌هایی را منتشر می‌کنند که ارزش ادبی چندانی ندارند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
بهزاد زرین‌پور، شاعر



با گذشت حدود یک ماه از نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، ناشران تخصصی شعر از وضعیت بازار شعر در نمایشگاهی که گذشت، رضایت کافی ندارند. از طرفی تعداد آثار منتشر شده در سال‌های گذشته به حدی زیاد شده است که بسیاری از مخاطبان معتقدند که پیدا کردن کتاب ارزشمند بسیار سخت شده است و به راحتی نمی‌توان چند کتاب را از میان هزاران اثر منتشر شده پیدا کرد. در همین راستا گفت‌وگویی را با بهزاد زرین‌پور، شاعر مجموعه شعر «ای کاش آفتاب از چهار سو بتابد» انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

تعداد کتاب‌های شعر چاپ شده در سال‌های گذشته با رشد غیرقابل کنترلی روبه‌رو بوده، از طرفی مخاطب شعر نیز کمتر شده است؛ چراکه انتخاب کتاب شعر خوب کار بسیار دشواری است. به نظر شما در چنین فضایی نیاز به نقد و معرفی شاعران شناخته شده بیش از پیش احساس نمی‌شود؟
این روزها کار قضاوت و نظر دادن درباره آثار دیگران به شدت دشوار شده است و اگر از من سوال کنند که دشوارترین کار در جهانی که ما امروز در آن زندگی می‌کنیم، چیست؟ من در جواب خواهم گفت: داوری. یعنی ما وارد یک دوره متفاوت شده‌ایم. شما به دهه 30 و 40 نگاه کنید و ببینید که براهنی به چه آسانی داوری می‌کند و دغدغه و نگرانی ندارد که آیا نظرش درست است یا خیر.

چرا نقد و بررسی و اظهار نظر در آن دوره ساده‌تر از امروز بوده است؟
به نظرم شاید دلیل این راحتی آن بوده که در آن دوره شعر ما نو شده بود اما هنوز آنقدرها از حیث زبان و ساختار با آثار كلاسیک تفاوت پیدا نكرده بود و ضمنا نقد و داوری هم نوپا بود. یعنی در دهه 30 و 40 ساختار و شکل شعر ما نو شده است اما همچنان از نظر زبان که اصل است، تفاوت‌های خیلی بزرگی احساس نمی‌شد. حتی شاعری مثل رؤیایی كه یک استثناست و موضوع شعرش زبان است‌، همچنان تا حدود زیادی با زیبایی‌شناسی شبه كلاسیک قابل داوری است‌؛ گیریم با زیبایی‌شناسی غزلیات شمس. بنابراین در این دوره هم شعر گفتن و هم نقد کردن آسان‌تر بود. البته هر چه ما جلوتر آمدیم و وارد عصر جدید شدیم، به قدری تنوع در نگاه، نگرش و پرداخت زیاد شده که گاهی آدم شک می‌کند که آیا معیار مرجع وجود دارد یا خیر و آیا من شاعر مرجعیت دارم که درباره این افراد سخن بگویم یا باید سکوت کنم.

همین موضوع باعث شده تا شما به جای نقد و بررسی دست به معرفی شاعران جوان در صفحه اینستاگرام خود بزنید؟
شاید به این شکل باشد. من در صفحه‌ام هم تأكید كرده‌ام كه داوری و ارزش‌گذاری نمی‌كنم بلكه فقط نشانه‌گذاری می‌كنم‌. چه بسا از میان این شاعران برخی تكامل نیابند. همه این شاعران ممكن است درک زیبایی‌شناسی من را 100 درصد ارضا نكنند اما نمی‌توانم مثل خیلی‌ها بایستم و بگویم که هیچ چیز به دردبخوری نیست یا با كلی‌بافی بگویم هست بی آنكه مصداقی بیاورم. من شعر امروز را رصد می‌کنم، به شدت هم رصد می‌کنم تا ببینم که آیا درست است این که می‌گویند دوره هنر بزرگ تمام شده است و ما با هنر خرد روبه‌رو هستیم؟ راستش من این قضاوت یا پیش‌بینی را دوست ندارم و همچنان در پی شعر بزرگ هستم.

با همه این تفاسیر دیگر ما نمی‌توانیم بگوییم که شعر فلانی خوب و شعر فلانی بد است. پس باید قبول کنیم که امکان قضاوت از ما گرفته شده است؟
درست است؛ من نیز معتقدم که امکان قضاوت که آیا این شعر خوب است یا بد از ما گرفته شده است. بعضی وقت‌ها بسیار از این وضع ناراحتم. برای مثال شعری می‌خوانم که به اعتقاد من مزخرف است اما نمی‌توانم این را اعلام کنم. امروزه منتقد نمی‌تواند بگوید که یک اثر خوب است یا بد؛ بلکه بر اساس اصول و المان‌های نقد باید اثر را بررسی کند اما نظر ندهد. امروز ما با نسلی روبه‌رو هستیم که به ما می‌گوید ما از شما فقط تفسیر می‌خواهیم و کاری به خوب و بد بودن اثر نداریم؛ بنابراین دیگر وظیفه من نیست که به‌عنوان منتقد روشن و صریح نظر بدهم؛ چراکه هیچ قطعیتی وجود ندارد.

با این حال اگر در شرایط فعلی کسی دست به نقد بزند و درباره آثار شاعران نظر بدهد، تکلیف چیست؟
اگر کسی در این شرایط بخواهد مقاومت کند و به آثار نمره خوب، متوسط و ضعیف بدهد، او را خلع‌سلاح می‌کنند و به او می‌گویند که دوران این گونه داوری به سر رسیده است‌! شما فقط باید اثر ما را نقد كنید نه داوری. می‌گویند دیگر کسی به دستور و زبان به آن شکل سنتی اهمیتی نمی‌دهد و اصلا ما تعمد زیبایی‌شناختی داریم همه چیز را به هم بریزم و دست بیندازیم (و لابد این تعمد تعهد‌آور نیست!) می‌گویند اصلا زیبایی‌شناسی ما بر پایه تخریب استوار است. برخی شاعران امروز احساس می‌کنند که زندانی این قواعد و اصول هستند و احساس می‌کنند که باید چیزی را نپذیرند. البته ما باید توجه داشته باشیم که پیکاسو پیش از آن كه زیر قواعد و اصول كلاسیک بزند، آنها را به خوبی فرا گرفته بود. مشکل ما این است که این دوستان در حالی كه زبان فارسی را نمی‌شناسند می‌كوشند با عدول‌های دم دستی متفاوت جلوه كنند. اگر از من سوال کنند که بزرگ‌ترین مشکل بچه‌هایی که این روزها شعر می‌گویند چیست؟ در جواب می‌گویم که بزرگ‌ترین مشکل مسلط نبودن‌شان بر زبان فارسی است. من شعرهای این افراد را می‌خوانم و متوجه ضعف‌شان در كاربرد كلمات می‌شوم و بعد که به نثرهایشان نگاه می‌کنم متوجه اشکالات می‌شوم. وقتی یک نفر یک متن چند خطی می‌نویسد، به سادگی می‌توان فهمید که تسلط او بر زبان به چه میزان است. بعضی وقت‌ها به متن‌های برخی از این شاعران نگاه می‌کنم و از خودم سوال می‌کنم که مگر می‌شود که یک نفر شاعر باشد، بعد در یک متن پنج خطی چند غلط انشایی و حتی املایی داشته باشد! این افراد دنبال زیبایی‌شناسی بی‌زحمت هستند و چیزی هم نمی‌توان به آنها گفت. در تکمیل جواب سوال قبل باید بگویم که اجازه نقد از ما گرفته نشده است اما هیچ کدام از نقدهایی را که می‌خوانم، آن روحی که باید داشته باشند، ندارند و پر از ملاحظاتی هستند که آدم فکر می‌کند منتقد این متن را برای نگفتن نوشته است. بعضی‌ها هم بدون كمترین سواد نقد ادبی، فقط بد و بیراه می‌گویند. منتقد جامع‌الشرایط كم داریم. ما یكی دو تا براهنی و باباچاهی جدید نیاز داریم.

به نظر شما در شرایط فعلی، نبود نقد باعث نشده که عده‌ای توهم شاعر و نویسنده بودن، پیدا کنند و دست به انتشار دلنوشته‌هایی در قالب ادبیات بزنند؟
با شما موافقم. مصرف بیش از اندازه زبان باعث شده که هر کسی فکر کند که صلاحیت استفاده از زبان فارسی را دارد و به دلیل آنکه این افراد عمدتا هم سطح هستند، از یکدیگر ایرادی هم نمی‌‌گیرند و در نتیجه به خود می‌گویند که ادبیات من مشکلی ندارد که اگر داشت دیگری به من می‌‌گفت؛ در حالی که دیگری هم مثل خودش است. در حال حاضر پیدا کردن آدم‌هایی که مقدمات را داشته باشند، بلد باشند و بتوانند ادبیات را بفهمند کار بسیار سختی شده است.

شما با معرفی این افراد، جامعه را ترغیب می‌کنید که آثار این افراد را بخوانند و به نوعی برای خود مسئولیت ایجاد می‌کنید. حال سوال این است که این افراد چطور انتخاب می‌شوند؟
من مجموع حرکات این افراد را بررسی و احساس کردم که این افراد کسانی هستند که حرفی برای گفتن دارند و همین طور سرسری وارد این حوزه نشده‌اند. خیلی‌ها به من اعتراض می‌کنند که چرا در این بخش ما را معرفی نمی‌کنی؛ خیلی از این افراد، شاعرانی هستند که چند سال است با هم دوست هستیم و رفاقت داریم. شاید این دوستان از دست من ناراحت شده باشند اما برای من مهم نیست؛ چراکه من باید به یک حداقل‌هایی برسم تا دست به معرفی آن فرد بزنم. به نظر من این حرکت می‌تواند یکی از کارکردهای مفید فضای مجازی باشد و خواهش من این است که سایر دوستان نیز به این بخش ورود کنند و گزینه‌های مدنظر خود را به جامعه معرفی کنند. متاسفانه بعضی‌ها فکر می‌کنند که تعداد فالوئرهای اینستاگرام با تعداد و تیراژ كتاب‌های هر دم افزون‌شان باید در معرفی من تاثیرگذار باشد در حالی که این‌ها برای من مهم نیست بلكه فقط استخوان‌دار بودن متن است كه مهم است .

درباره کارکردهای مفید فضای مجازی صحبت کردید. به نظر شما توجه ویژه به فضای مجازی باعث نشده تا ما نبود نشریات تاثیرگذار ادبی را احساس نکنیم و از نقش رسانه واقعی غافل شویم؟
به اعتقاد من هر رسانه‌ای یک وظیفه‌ای دارد و اینستاگرام یا تلگرام یا ... نیز یک رسانه‌اند. ما ابتدا باید به دنبال یک تعریف مناسب از رسانه باشیم. در دیدگاه من وظیفه رسانه تولید دانش نیست؛ بلکه وظیفه آن رساندن دانش از افراد دارای دانش به افرادی است که احساس می‌کنند آن دانش را ندارند. متاسفانه نشریات ما در سال‌های گذشته بسیار ضعیف شده‌اند و قوت سال‌های قبل را ندارند؛ اما با این حال عده‌ای از وضعیت موجود خوشحال هستند؛ چراکه معتقدند رسانه‌های قدیمی انحصار اطلاع‌رسانی داشتند و دست به معرفی افراد مستعد نمی‌زدند و احساس می‌کنند که توجه به رسانه‌های دیجیتال و شبکه‌های اجتماعی باعث شده تا این افراد بدون واسطه بتوانند با مخاطبان‌شان حرف بزنند. این‌ها نظر دوستان است اما واقعیت امر این است که این تلقی درستی نیست؛ زیرا ارزیابی در حوزه هنری بسیار مهم است و اگر نباشد هر کس می‌تواند هر چیزی که دوست دارد، ‌بیان کند و هیچ معیاری نیست تا سره را از ناسره بسنجیم. نشریات ادبی حسن‌شان این بود كه كاربلدهای مسئول صفحات شعر در آنها دست به سنجش و انتخاب می‌زدند. به باور من، ما نمی‌توانیم خودمان را از داوری خلاص کنیم اما باید توجه داشته باشیم که داوری نیاز به دانش و شهامت دارد.

همین موضوع باعث شده تا عده‌ای خودشان را خاص بدانند و سعی کنند تا در همین فضای مجازی خودشان را از بقیه جدا کنند؟
بگذارید این نظرم را بدون مماشات بگویم‌؛ خیل مدعیان شاعری با تولید انبوه متن‌هایی به عنوان شعر در فضای مجازی و در بازار كتاب، شعر فارسی را در نظر مخاطب نازل کرده‌ است. شعر فارسی در بازار كتاب تبدیل به یک کالای بی‌‌ارزش شده است. سطح سلیقه مخاطب هم نزول پیدا كرده است. متاسفانه برخی در بوق ‌و کرنا می‌کنند و خودشان را از خواص معرفی می‌کنند و این در حالی است که خودشان از عوام هم عوام‌تر هستند؛ یعنی نکته جالب ماجرا آنجاست که کسانی ادعای خاص بودن دارند که وقتی من نثر این افراد را می‌‌خوانم، متوجه می‌شوم بسیاری افراد غیر‌مدعی بهتر از این افراد می‌نویسند. اگر ما تصور کنیم که در طول این 70 -80 سالی که از شعر نو گذشته است، هیچ مخاطبی تولید نشده است و نیما، شاملو، فروغ، سهراب و اخوان کشک ساییده‌اند و مخاطب این افراد عوام هستند و ما آن خواصی هستیم كه از همه این‌ها بیشتر می‌فهمیم، سخت در اشتباه هستیم. یکی از مشکلات بزرگ حال حاضر این است که ما می‌خواهیم زیبایی‌شناسی شعر فارسی را متحول کنیم، بدون آن که ابزار را بشناسیم.

علاوه بر مشکلات موجود من فکر می‌کنم که عده‌ای نیز در این بین از دل خود شاعران و نویسندگان، چوب لای چرخ اهل قلم می‌گذارند و دست به حذف می‌زنند. این موضوع را شما قبول دارید؟
بزرگ‌ترین دشمنان شعر و هنر واقعی افراد متوسط هستند یعنی سنت ماست که این آدم‌های متوسط وقتی با یک اثر طراز اول مواجه می‌شوند، نمی‌توانند بپذیرند و پیش خودشان می‌گویند وقتی ما نمی‌توانیم آن اثر تاثیرگذار را بیافرینیم و مخاطب را جذب کنیم، محال است و اصلا نباید دیگری بتواند آن کار را بکند. بنابراین به جای آنکه تلاش کنند تا از حلقه افراد متوسط خارج شوند، تلاش می‌کنند تا آن فرد را هم متوسط نمایش بدهند یا اساسا با  نادیده گرفتنش خود را بالا بلند بنمایانند. به همین دلیل است که من دست به معرفی شاعرانی كه می‌پسندم می‌زنم كه در مقابل متوسط‌ها از ایشان به قدر وسع حفاظت كنم. در همین چند وقت اخیر بسیار مد شده است که افراد دست به انتشار مانیفست‌هایی از شعر دهه 70 می‌زنند که در آن بسیاری از نام‌‌ها حذف شده است؛ نام‌هایی که واقعا در آن زمان طرفداران و تأثیر بسیار زیادی داشتند.

بسیاری ار شاعران جوان معتقدند که در فضای فعلی همه چیز باندبازی است و آثارشان دیده نمی‌شود، بنابراین دست به خرید فالوئر و لایک و کامنت می‌زنند تا آثارشان دیده شود. شما موافق این کار هستید؟
شعر خوب دیده می‌شود و نیازی به خرید لایک و فالور ندارد. من از تجربه خودم می‌گویم. هیچ‌گاه اهل معامله با کسی نبودم‌. فقط شعرم را می‌خواندم و می‌رفتم. به یکباره دیدم که در مجله «آدینه»، علی باباچاهی من را به‌عنوان کسی که رفتار تازه با کلمات و افعال دارد، معرفی کرد. در آن زمان نه باباچاهی را می‌شناختم و نه رفت‌و‌آمدی با او داشتم. سال بعد، مجله «کلک» نیز همین کار را انجام داد و بعد از آن مجله «گردون» من را به عنوان شاعر برگزیده معرفی کرد و همه این‌ها در شرایطی بود که من هنوز کتابی منتشر نکرده بودم. روابط عمومی خوبی هم نداشتم و جوان مغروری بودم اما اینها ظاهرا مهم نبود برای مخاطب و منتقد حرفه‌ای. الان هم این چیزها مهم نیست‌؛ مهم متن است. به نظر من شعر خوب مسیرش را پیدا می‌کند و همه چیز مبتنی بر بده‌‌وبستان نیست و هنوز شرافتمندان عاشق متن و مخاطبان آگاه و شیفته كار خوب هستند.

با همه این تفاسیر وضعیت را چطور ارزیابی می‌کنید؟
ما در حال حاضر با سه نحله در شعر روبه‌رو هستیم. دسته اول کسانی هستند که راه نجات را در ساده‌نویسی و ساده‌انگاری ‌می‌بینند و به ساده‌نویسی افتاده‌اند و حتی باید اینجا بگویم که بسیاری از شاعران بزرگ ما نیز دچار این آفت شده‌اند و به جای شعر در حال انتشار دلنوشته هستند و متن‌هایی را منتشر می‌کنند که ارزش ادبی چندانی ندارند. دسته دوم نیز کسانی هستند که در تقابل با این دلنوشته‌ها، احساس می‌کنند که هر چقدر چیزی را که نوشته‌اند، كمتر بفهمند، شعرتر است. به نظر من در شرایط فعلی افراد تاثیرگذار و باهوش در دسته سوم ایستاده‌اند؛ یعنی کسانی که نه می‌خواهند ساده باشند و نه پیچیده بلكه می‌خواهند شاعر باشند و هستند. شاعر حقیقی باهوش است و به هیچ‌کدام از این ورطه‌ها نمی‌غلتد؛ چراکه می‌داند حیات شعر با مخاطبان سلسله‌ای و زنجیره‌ای كه طی قرن‌ها تربیت شده گره ‌خورده است. یعنی کسی که از دیروز با شعر نیما و فروغ و شاملو و رؤیایی جلو آمده و تربیت شده است، اگر نتواند مخاطب شعر من شود، پس چه کسی می‌خواهد بشود؟ بنابراین شاعر فارسی باید از شهید بلخی تا یدالله رویایی به شعر فارسی وصل باشد. 

منبع: ایبنا